زن ایرانی، زنی است که می سازد، با کمی ها و کاستی ها و حرمت نگه می دارد، حرمت خانه ی عشق را می داند که اگر آشیانه اش خراب شود، انگار کل جامعه و کشورش خراب شده.
همینطور که داشت با دستمال توی دستش بازی می کرد، ادامه داد: آقا به خدا برادرم داره از دست زنش، خورد می شه، به نظر شما من چی کار می تونم بکنم؟
دلم برایش می سوخت، مردی که زیر بار خواسته های بی پایان همسرش، سه شیفت کار می کرد و بازهم قرض و قسط و ...
حرفاشو تو ذهنم مرور می کردم که ببینم به عنوان یه مشاور، چه کمکی می تونم بهش بکنم، می گفت: دائم چشم و هم چشمی با زن های فامیل و دوست و آشنا، خدا نکنه تو خونه کسی چیزی ببینه، تا آخر هفته باید اون وسیله تو خونش باشه، این قدر وسیله برقی داره که نگو، از ماکارونی ساز گرفته تا تخم مرغ پز!
با این که تا خونه باباش بود، حداکثر تا شمال رفته بود، الان باید سالی یکی دوبار با دوستاش به سفرهای خارجی بره، اون یه دونه بچه هم از صبح تا غروب تو مهد کودکه، بعضی وقت ها زنگ می زنن که خانوم، شب شد، می خوایم در مهد رو ببندیم، لطفا بیاین دنبال بچتون!
کمد لباس هاش داره می ترکه، پالتو می خره، دو میلیون، یکی نیست بگه بابا، کسی که باباش یه بازنشسته ساده است و شوهرش هم کارمنده که نمی ره هر سال میلیون میلیون، پول پالتو بده!
صدامو صاف کردم و گفتم: برادرتون چی می گه؟ شاید راضی باشه؟
انگار که رو آتیش نفت ریخته باشن، شاکی شد و گفت: راضی باشه؟ اون بدبخت جرات نداره جیک بزنه، حتی اگه بگه برو دنبال بچه و از مهد بیارش، با چنان دعوا و داد و بیداد و آبرو ریزی تو در و همسایه مواجه می شه که توبه کار می شه، حرف اول و آخر به این خانوم، چشمه ، فقط چشم!
پِرِس کردن شوهر
مرد، زن، فرزند، خانه، خانواده شاید تمام این واژه ها بلرزند و فرو ریزند، از دست زنانی که داشته هایشان به چشم نمی آید و دنبال چیزهایی هستند که ندارند، انگار می خواهند به سرعت بازار برسند، اما نمی دانند که این بازار، سرعت نور دارد! تحت فشار قرار دادن همسری که می دانند تمام زحمت خود را می کشد، اما نمی رسد، نمی تواند از پس خواسته های رنگارنگ و بزرگ زنی بربیاید که چیزهایی را فراموش کرده است.
فراموش کرده است که برای چه به این دنیا پا گذارده؟ آیا آمده که با چشم و هم چشمی با زنان دیگر، قداست کلمه ی همسر و مادر را زیر سوال ببرد؟ آمده که عشق و فداکاری و از خود گذشتگی زنان این مرز و بوم را پایمال کند؟
زنان ایرانی، زنانی اند که نقش و حضورشان در خانه آنقدر پر رنگ است که با چند ساعت نبودنشان، حال بقیه اعضای خانه خراب می شود، انگار محور خانه نیست و زمین دیگر نمی چرخد!
زن ایرانی، زنی است که می سازد، با کمی ها و کاستی ها و حرمت نگه می دارد، حرمت خانه ی عشق را و می داند که اگر آشیانه اش خراب شود، انگار کل جامعه و کشورش خراب شده.
زن با ایمان ایرانی که بانوی گل و آیینه را مقدس می داند و دوست دارد که به رنگ او در آید، شنیده است که حضرت می فرمود: از پدرم شنیدم که فرمودند، هرگز از شوهرت چیزی نخواه که نتواند آن را تهیه کند.خودش نیز هیچگاه از همسر مهربانش ، علی چیزی نخواست، حتی غذا!
در روایت است که روزی حضرت علی، تنهاترین مرد تنهای شهر، که سلام و درود پروردگار بر او باد، به خانه آمد و از همسرش غذایی خواست، بانوی مهربانی و گل، سر به زیر انداخت و فرمود: دو روز است که در منزل غذای کافی نداریم، آنچه بود به شما و فرزندانم ؛ حسن و حسین دادم و خود از غذای اندک موجود استفاده نکردم. حضرت با تأسف بسیار فرمود: فاطمه جان! چرا مرا آگاه نکردی تا به دنبال تهیه غذا بروم؟ و آن بانو در جواب عرض کرد:« ای اباالحسن! من از پروردگار خود حیا می کنم، چیزی را که تو بر آن توان و قدرت نداری درخواست نمایم.»(مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص26)
بانوی ایرانی می داند که صدای شکستن غرور یک مرد، آسمان را به لرزه در می آورد، خجالت مردی که نمی تواند خواسته های همسرش را به جا آورد، کوه را آب می کند، چه برسد به نابود شدن عشق در یک خانه!